محمدعلي مجاهدي که از قم برای شرک در این مراسم آمده بود به عنوان سخنران اول این نشست درباره دلیل حضورش گفت: از محمدرضا سنگري دِينهاي فراواني بر گردن دارم كه هيچگاه نتوانستهام آنها را ادا كنم. شايد شركت من در اين نشست بخشهايي از محبتها و كرامتهاي وجودي او را بتواند جبران كند.
او با اشاره به مفهوم غیور در بیت «کیست درین انجمن محرم عشق غیور/ما همه بیغیرتیم آینه درکربلاست» تصریح کرد: اگر آگاهي و غيرتي در بصيرتي وجود داشته باشد انسان گمشده خود را جز در كربلا نميتواند پيدا كند، به ويژه اگر اين گمشده صبغه ماورايي داشته باشد.
مجاهدی در ادامه افزود: تجربه ۵۰ سالهای که دارم به من گوشزد ميكند كه همه خطها به امام حسين(ع) ختم ميشود. خصايصي كه در وجود نازنين حضرت سيدالشهدا(س) است بعضيهايش فقط اختصاص به اين وجود نازنين دارد، حتي نبي اكرم(ص)، اميرالمؤمنين(ع) و صديقه طاهره(س) در اين خصيصهها با ايشان شريك نيستند، چرا كه اين خصيصهها از آن حسين بن علي(ع) است. شما هيچ تربتي را نميتوانيد بخوريد ولو تربيت رسول گرامي اكرم(ص) باشد ولي تربت حضرت سيدالشهدا خوردنش مستحب و شفا دهنده است. در حرم حسيني نماز شكسته نداريم و مانند كعبه نماز تمام است. اين عظمت از آن امام حسين(ع) است.
وي اضافه كرد: در مرمرينه دو اثر گرانسنگ استاد محمدرضا سنگري رگههاي روشني از حماسه و عاطفه را ميشود به تماشا نشست. رگههايي بسيار روشن كه انسان را به سير و سفر در آفاقي كه پر از رهاورد معنوي است هدايت ميكند.
مجاهدی ادامه داد: من اينجا درباره سه كلمه صحبت میكنم. گريستن، نگريستن و زيستن. كساني كه جواز محرميت آنها به امضاي ابوفاضل علمدار كربلا رسيده باشد، با گريستن مأنوسند اما نه گريستني كه فقط رنگ ملال و سوگ و مرثيه دارد. بلكه اشك شوق، اشك محبت و اشك ارادت در آن خلوتي كه براي يك شاعر آييني و پژوهشگر متعهد ديني و براي يك سخنران موفق مذهبي امكان دارد پيش آيد. اين تجربهها بسيار ارزشمند است. در آن خلوتها اگر محرميت انسان را پذيرفته باشند استحقاق طي كردن مراتبي هست كه براي ساير انسانها امكانپذير نيست. كسي كه محرم است هميشه مُحرِم است و كسي كه مُحرِم است دايم الوضو است و طهارت باطني دارد، چرا كه با آن محرميت سنخيتي دارد.
اين شاعر ادامه داد: چنين شخصي با فطرت انساني خود در ارتباط است. كساني كه اين توفيق را داشته و دارند كه در خلوتهاي خود آن ارتباط قلبي را با ضباط مقدس معصومين(ع) به ويژه حضرت سيدالشهدا و به ويژه اصحاب آن بزرگوار حبيب ابن مظاهر داشته باشند. آنجا گريستن انسان نه از سر ملال كه از سر شوق است، و ديدار و زيارت و ديدن صحنههاي ديدني كه ناديدني است براي او امكان دارد و اين نادينيها رصد ميشوند. خواجه چه خوب اين موضوع را ميگويد: «شستوشويي كن و آنگه به خرابات خرام/ كه صفايي ندهد آب تو را بالوده». در واقع بالوده در اينجا همان فطرت انساني است. اگر قرار باشد فطرت انساني تحت تأثير ابعاد ديگري قرار گيرد مانند همين آب آلوده است كه زلالي خود را از دست داده است.
او توضيح داد: گريستن در اين حال و هوا و از ماوراي پردههاي اشك نگريستن به جلوههاي جمالي و جلالياند و زيستن، زيستن با لحظههايي است كه شما ميهمان ضيافت الهي هستيد. براي هنرمنداني كه براي عاشورا حضور خالصانه دارند بايد اين تجربهها بارها اتفاق افتاده باشد. سرودن شعري بياختيار و جوششي، گوشهاي از همين حالات است. به قولي «در اندرون من خسته دل ندانم كيست/ كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست» آنجا شاعر فقط كارش گوش كردن و نوشتن است. بايد كلمه به كلمه را آنجا نوشيد. آثاري كه صبغه ماورايي و جوششي دارند ميتوان گفت كه به تعبيري حوالههاي غيبي و رزق معنوي و روحانياند كه انسان استحقاق آنها را پيدا ميكنند. در اين عالم روحاني هيچ خستي وجود ندارد و رگبار فيض لحظه به لحظه در حال ريزش است. عدهاي در آن زمان بوي حسين(ع) را ميشنوند. اين صحنهها البته نه درك ميشوند و نه بحث ميشوند. كلمه و واژه در اين بين گنگ است و بار معاني را نميكشد.
مجاهدي گفت: اين ويژگيها در اميرالمؤمنين(ع) به وجه كامل ديده ميشود. منظورم جلوههاي جلالي و جمالي حضرت حق است. اين حرف گفتنش آسان است اما نايل آمدن به آن را جز براي معصومين در حد اعلا سراغ نداريم. صفاي آينه روح ما رويان باد كه ديدهايم تو را در زلال جاري اشك. عرض اين لحظهها گرچه زودگذر اما بسيار غنيمت و عزيزند. استاد بزرگواري مانند دكتر سنگري خود را فداي ادبياتشان كردهاند. خدا رحمت كند علامه شيخ محمد حسين غروي اصفهاني را. ايشان گفته بود كه ما شنيده بوديم كه تركزبانها چنيناند و چنان اما من سه تن از تلاميذم را ميبينم. او نام برده بود و به آسيد محمدهادي ميلاني، آسيد ابوالقاسم خويي و سيد محمدحسين طبايي اشاره كرده بود.
اين شاعر اهل بيت اضافه كرد: آقاي خويي گفتند كه علامه طباطبايي در فقاهت هيچ از من و امثال من كم نداشت. با هم درس ميخوانديم اما زماني كه احساس كرد قرآن غريب مانده است و نيازي به تفسيري جامع دارد، مرجعيت و همه مسايل را پشت سر نهاد و يك تنه وارد تفسير شد، تفسيري كه در آن موقع نه براي مراجع كه حتي براي مجتهدان هم دشوار بود. علامه طباطبايي ميتوانست مرجع باشد اما به عرصه تفسير قرآن ورود پيدا كرد.
وي ادامه داد: استاد محمدرضا سنگري ميتوانست در سنگرهاي بسيار روزآمد و چشمگيرتري وارد عرصه شود و آثاري خلق كند كه در خور آن بزرگمرد است ولي تمام همت خود را نه تنها صرف شعر عاشورايي بلكه نوحه عاشورايي كرد كه شايد از نظر هنري نازلترين گونه شعر عاشورايي باشد. اين مرد يك تنه وارد اين عرصه شد و تعريف كاملي از نوحه به دست داد و بايدها و نبايدها را روشن كرد و خود را فداي نوحه كرد. عظمت سنگري به آن است كه وقتي دريافت زمانه ما تشنه نوحه و نه نوحهاي در حال حاضر ميشنود، بلكه نوحههايي كه جنبه حماسي و اعتراض داشته باشند و كوبنده و توفنده باشند، آنچه را بايد بنويسد نوشت.
اين شاعر ادامه داد: عاشورا هنوز مسايلي دارد كه باز نشده و تا روز قيامت موضوع دارد و كسي كه نبض زمانه را بشناسد و مرد زمانه باشد ميتواند اين ضرورت را احساس كند و به ميدان بيايد و از عهده برآيد. اميدوارم در اين راه خداوند بزرگ و حضرت سيد الشهدا(س) بيشتر از پيش به ايشان عنايت داشته باشند.
در ادامه این نشست صمیمی حسینعلی قبادی عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس به ضرورت پرداخت به ادبیات عاشورایی که ادبیات بومی ایرانیان محسوب میشود پرداخت و تاکید کرد: ما هنوز در این عرصه به قله گفتمان نرسیدهایم و هنوز راه درازی در پیش داریم.
او با اشاره به خصوصیات ادبیات عاشورایی به یکی از آسیبهای تصریح کرده و گفت: یکی از نشانههای اینکه هنوز ما نتوانستهایم به مرحله گفتمان برسیم این است که در ادبیات عاشورایی سرایش ذوقی بر آفرینش منطقی غلبه دارد.
این استاد دانشگاه با مقدمهای درباره ادبیات عاشورایی بیان کرده بود به شخصیت محمدرضا سنگری اشاره کرده و گفت: در این میان شخصیت محمد رضا سنگری بسیار حائز اهمیت است. چرا که او یک راه میانهای بین سرایش ذوقی و آفرینش منطقی برگزیده است که این راه میتواند موجب اعتلای ادبیات عاشورایی باشد. از این رو این شخصیت چهرهای متمایز از بقیه دارد.
کمره ای: شخصیت استاد سنگری، ادب نفس و ادب درس دارد
عليرضا كمرهاي نيز در ادامه اين نشست گفت: ما زياد شنيدهايم كه كساني كه اهل دانشاند بسيار اطلاعات دارند و حاضرالذهناند و از اين جهات محل رجوع و توجه اعجابند. حتي در حوزه ادب به مفهوم مصطلح كلمه انگشتشمارند كه نامورند اما در ميان همين تعداد نيز كماند كساني كه ادب درس را مقدمه ادب نفس كرده باشند و در هم درآميخته باشند.
تعريفي كه قدما از ادب ميكردند و غايتي كه براي آن منظور ميداشتند اين نبود كه ما به زيباييهاي كلام و كلمه و عبارت دلخوش باشيم بلكه به قصد اين بوده كه جان خود را بپالاييم. اين همان چيزي است كه تحت عنوان ادب نفس از آن ياد ميكنند. من استاد سنگري را آميخته اين دو ويژگي ديدهام و در جلسه و جايي نبوده كه ايشان چيزي گفته باشند و من نكتهاي از آن درنيافته باشم و آن حس و حال معنوي ايشان تسري نكرده و بلكه تصرف نكرده باشند.
وي افزود: اين به همان روح منزه و جان متعالي ارتباط دارد كه در ايشان هست و من از خداوند ميخواهم امثال بنده كه از اين خصوصيات محرومند به اين ويژگيها مزين شوند. اگرچه مراسم بزرگداشتها مدايحي را اقتضا ميكند اما قصد من مدح نيست. البته گفتهاند مجيز در مقام استاد مجاز است. از ميان اين ويژگيها بايد آن تواضع و فرتني استاد را هم اضافه كرد.
اين آميختگي ادب درس و ادب نفس است و خود اين خصلت و ويژگي سبب تعليم به عمل ميشود. معلمي هنر است. اين معلم بودن و معلم شدن يك دهش الهي است. خيليها بسياري از نكتهها را ميدانند اما در ياد دادن به قولي كميتشان لنگ است. اين ويژگي از دوره جواني و نوجواني به بعد با ايشان همراه بوده است. همه ما ويژگي معلمي كردن را بالقوه داریم اما به فعل درآوردن آن كار پيچيدهاي است. به همين دليل هم امام(ره) گفتهاند شغل انبيا معلمي بوده و معلمي شغل انبياست. دكتر سنگري با قلم آشناست و قلم به دست او نرم و راحت است.
در نهایت محمد رضا سنگری با تشکر از همه اساتید و شعرایی که در نشست حضور داشتند گفت: وقتی اساتید از من صحبت میکردند دائم فرمایشی از امیرالمومنین را زیر لب زمزمه میکردم. اینکه خدایا آنچه که از من ندیدهاند را تو پوشاندهایکه آنها را بر ببخشای آن صفات را از من دور کن و اینکه مسبب آنچه از خوبی من ذکر میکنند تو هستی که آن خوبیها را برنمودهای و نشان دادهای و مرا آنچنانم قرار ده.
او ادامه داد: دوستانی که از من تعریف کردند در واقع خود را ستودهاند چرا که من حائز همه صفاتی که برشمرهاند نیستم.
این عاشورا پژوه در ادامه به ساحتی که در آنها به فعالیت علمی پرداخته اشاره کرده و درباره خاستگاه آن عرصهها گفت: من در دو ساحت عاشورا و ساخت ادبیات انقلاب و دفاع مقدس فعالیت کردهام که این دو انگیزه این نشست و مراسم بوده است.
سنگری در ادامه توضیح داد: قرآنی که بر پیشانی همه مراسمهای ماست میفرماید انسانها بر یک بحر عمیق که در ظلمات غرق است قرار دارد. ظلمات ثلاث و سه گانه. یکی از یان تاریکیها به سطح دریا و امواج و تکانههای آن مربوط میشود، دیگری به اعماق دریا و یکی هم تاریکی مافوق دریاست. تاریکی که اگر دنبال چراغی هم اگر باشیم میبایست مصباحی در دستمان باشد. حال آن که امام حسین(ع) هم مصباح هست که میتوان باان چراغهای دیگر را یافت و هم اینکه کشتیای است که میشود در آن آرمید. از این روست که من سراغ ساحت عاشورا و فعالیت در آن رفتهام.
او درباره علت ورود به ساخت ادبیات انقلاب و دفاع مقدس نیز گفت: من در محلی کار میکردم که دفتر کار شهید رجایی بود. معاونت پرورشی مجله تربیت قلم میزدم. یکبار یکی از همکارانم سر صبحی وقتی وارد اتاق شد بر آفته بود. گفت که در عالم رویا دیده که رفته است جماران و خدمت امام خمینی(ره). اما هر چه میکند امام او را نمیپذیرند. یک باره میبیند که امام رویشان میکنند سمت او میفرمایند: صاحبنظران شرح قضا را ننوشتند/اندوه و غم امت ما را ننوشتند/با دیدن دلهای پر از خون شهیدان / شرح دل خون شهداء را ننوشتند. وقتی این ماجرا را برای من تعریف کرد تصمیم گرفتم سراغ ادبیات انلاب و دفاع مقدس بروم.
او در ادامه تصریح کرد: من واقعا فکر میکنم این دوره که در آن زندگی میکنم بهترین دوره ادبیات بومی کشور ماست. ما ادبیاتی رقم زده ایم که در شاخههای بسیاری بارور شده است.
او در انتهای صحبتهایش تصریح کرد: قرآن اگر بهترین قانونهاست کربلا بهترین اجراهاست. همه حقایق در کربلا هست که با دست یازیدن بدان میتوانیم خودمان را از مهلکهها نجات دهیم. همانطور که از طریق حماسه کربلا توانستهایم انقلاب اسلامی را رقم بزنیم.
سعید حدادیان نیز که با تاخیر در این مراسم حضور پیدا کرد درباره شخصیت محمدرضا سنگری گفت: ما یعنی ستایشگران همواره با آقایان منبری همواره مشکلی داشتهایم که آنها به مقوله زبان و قصه درباره کربلا هیچ توجهی نمیکنند. اما وقتی من با محمدرضا سنگری آشنا شدم پیبردم که ایشان توانستهاند این مانع را از میان بردارند.
او در ادامه تصریح کرد: برای اثبات این ادعا شما را ارجاع میدهم به ده شب برنامهای که آقای سنگری در تلویزیون اجرا کردند. در دهه محرم. برنامهای که بسیار کامل بود. هم روایتگری داشت و هم اصول ستایشگری را در خود گنجانده بود و در عین حال مستند و علمی سخن میگفت. ای کاش ما سنگریهای متعددی داشتیم.