فرهنگ: اینطور فکر میکنم که من دیگر فقط انسان قرن بیستم نیستم. بهتر بگویم، حتی خیلی خودم را آدم دههٔ نود شمسی هم نمیبینم. گمانم این است که علی رغم زندگی در قرن بیستم و سرخ کردن سیب زمینی و گذران دههٔ سی زندگیام در دههٔ نود شمسی، در وجه تعین زمانی بیش از هر چیز جزو مردمِ سال هزار و سیصد نود و دوی هجری شمسی به حساب میآیم. (مردم شش ماههٔ اول آن!)
برای همین وقتی قرار شد برای نشریه هابیل متنی دربارهٔ مرجع اندیشه، زبان و عمل ایدئولوژیک این سالهای خودمان (ما بچه مذهبیها) بنویسم و در آن از دغدغههای ایدئولوژیک خودمان بگویم، در اولین قدم سری به دنیای اطلاعات مجازی زدم تا ببینم امروز که این متن را مینویسم تعریف ایدئولوژی همان است که شش، هفت سال پیش خوانده بودم یا اینکه در این مدت تعریف ایدئولوژی هم عوض شده؟
(لازم به ذکر است من جزو آن دسته معدود از افراد هم نیستم که هر بیست و چهار ساعت معنی اصطلاحات را چک میکنند تا ببینند همه چیز سر جایش هست یا نه؟!!)
بدون اینکه بنویسم «خدا را شکر» ادامه میدهم که: دیدم، خیر ایدئو لوژی حداقل در یک نگاه کلی «هنوز» همان تعاریف سابق را دارد و معنای این اصطلاح «هنوز» تغییر چندانی نکرده.
ویکی پدیا:
ایدئولوژی به مجموعهای از باورها و ایدهها گفته میشود که به عنوان مرجعِ توجیهِ اعمال، رفتار و انتظاراتِ افراد عمل میکند.
فرهنگ فارسی معین
(دِ ئُ لُ) [فر.] (اِ.) انواع و اقسام سیستمهای فکری و فلسفی و منجمله مذهب که به نوعی در تعیین خط مشی، عمل یا موضع گیری معتقدان به آنها در مسایل سیاسی- اجتماعی مؤثر باشد.
من به سهولت میپذیریم که:
واژه ایدئولوژی لفظی است مرکب از «ایده + لوژی» به معنای عقیدهشناسی و به معنی خود عقیده و طرز تفکر هم به کار میرود (۱) و نیز معنای اصطلاحی خاص ایدئولوژی عبارت است از: سیستم فکری که شکل و طرح کلی رفتار انسان را تعیین میکند و به عبارت دیگر ایدئولوژی یک سلسله آراء کلی هماهنگ دربارة رفتارهای انسانی است. (۲) و طبق تعریف دیگر، ایدئولوژی، اندیشهای عمل زا است (۳)
در تعریف دین هم گفته شده است؛ دین در لغت به معنی اطاعت و جزاء آمده و اصطلاحاً به معنای اعتقاد به آفرینندهای برای جهان و انسان و دستورات عملی متناسب با این عقاید میباشد (۴) با این تعریف از دین که مشتمل بر دستورات عملی و رفتار انسان است، روشن میشود که دین، همان ایدئولوژی به معنای عقیده و رفتار است، و میتوان سیستم کلی احکام عملی دین را ایدئولوژی به حساب آورد (۵)
برای ادمی مثل من که به سرعت قانع میشود در حال حاضر روشن شد که طبق همان تعاریف هفت، هشت سال گذشته دین همان ایدئولوژی است. اما برادرانه موضوعی را با شما طرح میکنم؛ چند سوال اساسی مدتی است گریبان افکارم را گرفته و پاسخ میخواهد. این سوالات یا بهتر بگویم شبهات شخصی چندی ست من را آزار میدهد و تا کنون هم نتوانستم جوابی در خور برای آنها پیدا کنم...
اجازه بدهید قبل از هر چیز نقبی بزنم به خاطرهای:
من یک مستند ساز هستم. فیلم مستند مثل بقیهٔ گونههای تولید تصویری، تهیه کنندهای دارد که همشان مولف و کارگردان حق دخل وتصرف در چیستی و چگونگی ایدهٔ فیلم را دارد. مدتها پیش با تهیه کنندهٔ خوش فهممان جلسهای داشتیم برای بحث روی طرحی مستند. من در آن جلسه ایدهٔ ساخت مستندی پیرامون شخصیت و زندگی نویسنده خوب کشورمان زنده یاد نادر ابراهیمی را مطرح کردم. از ویژگیهای نادر ابراهیمی و آثارش گفتم و از چرایی لزوم ساخت مستندی جامع پیرامون این نویسنده. اما تهیه کنندهام در مخالف با من اظهار داشت که: نادر از ما نیست!
باخودم گفتم طبق تعریف ایدئولوژیکی که از کلمهٔ «ما» دارم هر آن کس که مسلمان است و شیعه اثنی عشری و معتقد به آرمانهای حضرت امام قاعدنا باید جزو «ما» به حساب بیاید تازه آن هم نویسندهای که دو جلد از مجموعهٔ سه جلدی کتاب «سه دیدار»اش که پیرامون حیات حضرت امام خمینی است به چاپ رسیده. اما تهیه کنندهٔ من شرطی برای ورود درون «ما» افزود:
اگر او در زمان دفاع مقدس هشت ساله سکوت نکرده و با قلم یا قدمش حرکتی در راستای کمک به میهن اسلامیمان کرده جزو «ما» می شد، و الا خیر. و من که به علت فوت این نویسنده و کوتاهی دستم از شواهد غیبی و ماوراء طبیعی نمیتوانستم از جملهٔ معروفِ «میزان حال افراد است» استفاده کنم به ناچار کتاب «سرودخوان جنگ، در خطهٔ نام و ننگ» او را حضور تهیه کننده محترم معرفی کرده و ازشان این نویسنده چرب دست دفاع کردم. تهیه کننده من از سخنان من قانع شد و من نیز علت دغدغههای او را به خوبی درک کردم. مزید اطلاع شما عرض میکنم که خودم هم دو سه اثر دربارهٔ دفاع مقدس مقدس ساخته و با سینهٔ پر درد فرزندان جنگ و جهاد آشنا هستم. اما بازخورد آن جلسه در من اینگونه پژواک کرد که: «پس گاها محدودی کلمهٔ «ما» کمی محدودتر از تعریف قبلی من است و به التزام عملی قابل رویت و اثبات برای جامعه در دفاع از «مای کلان ایدئولوژیک» هم برمی گردد.». آن روزها سپری شد و آن جلسه در ذهن من ماندگار... .
بعدها در نشستهای مختلف با دوستان دین دار دیگرم و با رصد دغدغههای ایشان شاهد بودم که این «جزو ما بودن» با تعاریف بسیاری در دایرههای محدود تری قرار میگرفت و گاه حتی از شکل دایره به اشکال گوناگونی چون مستطیل و ذوزنقه! تغییر شکل میداد.
این جزو «ما» بودن، یعنی، این جزو «مای ایدئولوژیک دینداری که همهٔ افکار و اعمالمان ذیل نگاه و عمل دینی خلاصه میشود» گاها شرایطی متفاوت و دیالکتیک پیدا میکرد. بخشی از این تغییر نگرشها البته برایم قابل فهم بود چون تغییر موضوعات مختلف اجتماعی در سالهای گوناگون برخوردها و صف کشیهای مختلف و معمول هر نظام ایدوئولوژیکی را میطلبید. اما برخی از این خط کشیها گویا بر اساس تعاریفی با یک «خورده ایدئولوژی» از «ما» ی ایدئولوژیک بود.
به تدریج دخالتِ سلیقههای شخصی در تعبیر و تفسیرهای متفاوت از ایدئولوژی یک سوال جدید را در ذهن من رقم زد؛ اینکه اساسا این مرز بندیها و تعاریف مختلف از ایدئولوژی با تعریف «ایدئولوژی همان دین است» صورت میگیرد؟ یا با تعریف «ایدئولوژی من، همان دین من است»؟ توجه دارید که در گزینه دوم کلمهٔ «من» به ایدئولوژی و دین افزوده شده.
قطعا انچه تاکنون نوشتهام مقدمهای برای ورود به مباحثی چون اگزیستانسیالیسم نیست! چرا که علی رغم تب دار بودن علاقه مندان ِ اتصال همهٔ مسائل به ریشههای فلسفی گمان نمیکنم مشکل در عالم تئوری جات، باشد. به شخصه ترجیه میدهم حوصلهٔ شما را سر ببرم و از شما سوال کنم کلمهٔ «همان» در عبارت که آمد، دقیقا به چه معنی است؟!
«همان» را معادل «عین» بگیریم و یا همان را معادل «مثل»؟ اگر فرض بالا مورد قبول بود که ایدئولوژی همان دین است باید مردانه از معادل گرفتن همان ترسید و با هزار احتیاط از کلمهٔ «همان» استفاده کرد. اما سوال غامض اینجاست که جملهٔ «ایدئولوژی همان دین است» به این معنی است که «دین همان ایدئولوژی است»؟
یعنی ایدئولوژیست که شب اول قبر به فریاد ما میرسد و ما را از روی پل صراط میگذراند و در عزای حضرت سیدالشهدا اشک از چشمان ما جاری میکند؟..... نمیدانم!
بگذریم... تشریح پاراگراف بالا فرصتی درخور میخواهد و جایگاهی محکم در علم که رتبهاش از من دانش اموز بالاتر است. اما چه دین را معادل ایدئولوژی بگیریم و چه ایدئولوژی را معادل دین یک سوال به جای خود باقی است و ان اینکه «زیست ایدئولوژیک من» چه مقدار منتطبق بر «ماهیت نظری دین من» است؟
من، در عالم علت و معلول این چنین اموختهام که هر شجری را ثمری هست و هر ثمری را شجری. یاد گرفتهام که اگر فصل زمستان بود و شجری بیبَر رو به رویم به نام درخت سیب قرار داشت، آگاه باشم که در تابستان بعد ثمرش میوهٔ سیب است، نه گلابی! و اگر میوهٔ سیبی را در تابستان بر روی درختی دیدم که نامش را نمیدانستم بدانم که آن درخت، درخت سیب است و نه گلابی. یعنی ما یا از شجر پی به ثمر میبریم و یا از ثمر پی به شجر.
بر همین مبنا شاید ما نتوانیم در زمستان اولیه (برخوردهای ابتدایی) دربارهٔ آنچه در شجر ذهنی بعضی از دوستان یا لیدرهای مذهبیمان میگذرد قضاوتی صحیح داشته باشیم که برداشت سوبژکتیو ایشان از چگونگی زیست ایدئولوژیک این سالهای ما مطابق با اتمسفر دین مبین اسلام هست یا نه؟
اما گاه از ثمرهٔ ذهنیات آنها و رفتارهای عملی ایشان که برایند ابژکتیو ِشجر فکریشان است، با کمک گرفتن از قاعدهٔ ارتباط حسن فعلی به حسن فاعلی و قبح فعلی به قبح فاعلی میتوانیم برآوردی داشته باشیم که اتمسفر ایدئولوژیک ایشان تا چه حد تحت تاثیر ایدئولوژی دینی و تا چه حد تحت تاثیر برداشتهای شخصی یشان از دین است؟
با کنکاش در سیرهٔ علمای دین در میابیم که دین مبین اسلام را دینِ سعادت بشر و رحمت برای عالمیان و برنامهای جامع برای زیست اجتماعی آدمیان دانستهاند. ایشان همهٔ شئون بشری را داخل در باقی شئون دانسته و فساد اخلاقی را موجب فساد سیاسی و فساد سیاسی را موجب فساد اخلاقی میدانند. ایشان هیچ شانی از شئون انسانی را بر شأن دیگر مقدم ندانسته و بر تعلیم همانقدر تکیه داشتهاند که بر تزکیه و اگر در جایی سخنی در اولویتها گفته شده بحث ناچار ِمقدمه بودن، بر، مقدم بودن است. تزکیه مقدم بر تعلیم است اما تا تعلیم مقدمه نشود کجا تزکیه پیش میآید؟ ایشان دین اسلام را شکلی هندسی ندانستهاند که فقط یک راس داشته باشد.
نماز جمعه در رأس همهٔ امور است.
مجلس در رأس همهٔ امور است.
جنگ در رأس همهٔ امور است.
ولایت فقیه در رأس همهٔ امور است.
و......
این نوع بیان حاکی از نگاهی اجتماعی به اجتماع مسلمین است. در نگاهی اجتماعی هیچ کدام از امور راس مطلق بر امر دیگر نیست.
حال بد نیست برای فهم میزان فاصلهٔ زیست ایدئولوژیکمان با حقیقت دین یک تورق تطبیقی داشته باشیم بین دغدغههای عالمان دینی با دغدغههای خودمان، و یا اولویتهایی که آشنایان و حتی لیدرهای مذهبیمان برای آنها تحصن میکنند، گریبان چاک کرده پابرهنه میشوند و فریاد از گلو خارج کرده و همایش راه میاندازند. ببینیم نسبت به اتمسفر ایدئولوژیک دین که در دست علماست، چقدر نوع نگاه و دغدغههای ما یا لیدرهای مذهبی ما مطابقت دارد با دغدغههای ایشان؟
عرض شد که دین اسلام نگاهی جامع و اجتماعی به اجتماع مسلمین دارد و در این نگاه معماری و شهر سازی و سیاست خارجی و تدبیر منزل و.... همه و همه بر صراط اعتدال باید راه کمال خود را بپیمایند. جالب است که به عنوان مثال یکی از درسهای بزرگی که میشود از بیان و بنان علمایی چون حضرت علامه آیت الله جوادی املی گرفت رجوع به کیفیت و کمیت پرداخت ایشان در حوزههای مختلف زیست ایدئولوژیک ماست.
اگر شما هم مجموعه چهار جلدی سروش هدایت (مجموعه پیامهای حضرت علامه ایت الله جوادی آملی) را مطالعه کرده باشید میبینید که ایشان در تمام حوزهها رهنمود و در تمام شئون صاحب نظرند.
از پیام همایش علوم پزشکی گرفته تا پیام به کنگرهٔ شهید نواب صفوی و از پیام برای جامعه القران تبریز گرفته تا پیام به ستاد همایش بررسی آرا و اندیشه ای شهید آوینی «ره». جالب اینجاست که ایشان در پیام معرفی علامهٔ طباطبایی که استاد ایشان و سایر علمای معاصر ماست به دادن پیامی یک صفحهای بسنده میکند۶ و سایر پیامهای ایشان نوعا بیش از سه الی پنج صفحه نیست. اما در پیام به سمینار محیط زیست بیست و سه صفحه پیام میدهد و در عناوین گوناگونی مانند وظیفهٔ خلیفه خدا در آبادانی زمین، رسالت حاکمان در تامین محیط زیست، اهتمام به هوای پاک و.... روشنگری مینماید.(7)
۶/ (سروش هدایت. جلد اول. جوادی املی. عبدالله. نشر اسرا. ص ۲۵۹)
۷/ (همان. صفحه۴۹ - ۲۵)
حال شما خود قضاوت کنید مسئلهٔ محیط زیست به عنوان یک اصل اساسی در نگاه ایدئولوژیک یک عالم ربانی چقدر دغدغدهٔ ما بچههای مذهبی یا لیدرهای ماست؟ چند همایش و راهپیمایی و تحصن از آشنایان مذهبی و یا لیدرهای مذهبیمان در حمایت از محیط زیست و منابع طبیعی در حال تهدید، و یا میراث فرهنگی در حال تخریب دیدهاید؟
این چند سطر نوشته، نه میتواند کتابی جامع باشد و نه شقشقهای که هدر رود بنابر این چند موضوع دیگر را تیتر وار مطرح میکنم تا ببینیم آیا تا بحال نسبت به آنها دغدغهای ولو اندک از طرف خودمان و یا لیدرهایی که ادعای زیست ایدئولوژیک دارند دیدهایم یا نه؟
اگر شبکههای تلوزیونی خودمان را در این چند وقت اخیر رصد کرده باشید میدانید که ماه رمضان امسال هم و غم اجتماعی تلوزیون ما گفته و ناگفته حمایت از بیماران ام اس و فرهنگ سازی برای مقابله با این بیماری در حال شیوع بود. اما یک سوال: چند بیمار مبتلا بهام اس در ایران زندگی میکنند؟
دکتر مسعود نبوی رییس انجمن مغز و اعصاب ایران گفت: تعداد بیماران مبتلا به اماس از ۱۴ سال پیش و در هنگام تاسیس انجمن اماس ایران افزایش یافته، به حدی که تاکنون حدود ۲۰ هزار بیمار شناخته شدهاند و تخمین زده میشود که بیش از ۸۰ هزار بیمار اماس در کشور وجود داشته باشد.
خبر آن لاین
پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۲ - ۲۰: ۲۱
http: //khabaronline. ir/detail/۲۷۱۷۰۶/root/۵۰۵۲
ضمن ادای احترام و آرزوی بهبود برای تک تک این عزیزان آمار دیگری را که ضریبی در رسانهٔ جمعی ما ندارد به اطلاع شما میرسانم. جالب است که دربرابر این رقم ما رقم ورودی به زندانهای ایران را داشته باشیم. طبق آمار رسمی سازمان زندانها در سال گذشته بالای ششصد هزار نفر وارد زندانهای ایران شدند (فقط ورودی را عرض کردم آنها که از قبل بودهاند که بودهاند!)
رییس سازمان زندانها علی اکبر یساقی با تاکید بر اینکه جمعیت زندانیان در زندانهای ایران بین ۱۴۰ تا ۱۵۰ هزار نفر نوسان دارد، گفت: «متوسط تعداد زندانیان در ایران نسبت به آسیا و جهان بالاتر است. در ایران به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر ۲۰۰ نفر زندانی، در آسیا به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر ۱۴۰ نفر زندانی و در جهان به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر ۱۸۴ نفر زندانی هستند.»
مدیرکل پیشگیریهای امنیتی و انتظامی معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم قوه قضاییه، گفت: در سال گذشته یک میلیون و ۵۰۰ هزار نفر به خاطر جرایم مختلف در کشور دستگیر شدند که ۶۰۰ هزار نفر آنها در زندان بهسر میبرند. ۷۰ درصد از زندانیان فاقد سابقه کیفری و ۳۰ درصد نیز سابقهدار هستند.
کد خبر: ۹۲۰۳۲۰۱۱۵۹۲
دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۶: ۰۷
پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۲ / Aug ۱۵ ۲۰۱۳
خبرگزاری ایسنا
شما نسبت بگیرید میزان خطر بیماری ام اس را نسبت به میزان خطر ورود ششصد هزار زندانی به زندان های ایران در یک سال، و اینکه ما هم اکنون سه برابر ظرفیت زندانهای ایران زندانی داریم. سپس قیاس بفرمایید ضریب رسانهٔ ملی ما که ایدئولوژیاش باید اهتمام به امور مسلمین ایرانی باشد بین موضوع چرایی ازدیاد زندانیان و حل مشکلات بیماران ام اس و همچنین تعداد برنامهها برای مبارزه با هر کدام از این پدیدههای اجتماعی. (به نظر بنده بیماری هم وقتی فراگیر میشود پدیدهای اجتماعی است)
قطعا ما از رسانهٔ ملی خودمان متشکریم که به فکر بیماران ام اس است اما موضوع قابل تامل ضریبی است که در اولویتهای این رسانه بر مبنای کارکرد ایدئولوژیکش باید در نظر گرفته میشد.
موضوع زندان و زندانیان یک مثال کوچک بود از یک آسیب اجتماعی. شما در موضوعات دیگر تعمق کنید و ببینید در کدام یک از آسیب های اجتماعی (طلاق، کودکان بد و بیسرپرست، دزدی، فرار از خانه و.....) ما بچههای مذهبی و یا لیدرهای ایدئولوگمان کوچکترین دغدغدهای داریم؟
آیا این آسیبها بر ملتی مسلمان وارد نمیشود؟ ایا در ایدئولوژی زیست اسلامی ما کسی که صبح از خواب برخیزد و به فکر امور مسلمین نباشد مسلمان است؟
اجازه بدهید مثالی دیگر بزنم از منتقدان جدی رسانهٔ ملی. دوستان و همسنگران ما در جشنوارهٔ مردمی عمار که قرار است صدای در گلو ماندهٔ مستضعفان و پابرهنگان باشند. ایشان مهمترین رکن ایدئولوژی خود را عمار رهبری بودن و دفاع از اصل ولایت فقیه میدانند و بعد از حوادث سال هشتاد و هشت کمر خدمت بستند تا بار بر زمین ماندهای که باید صدا و سیمای خواب آلودهٔ ما بر میداشت و در این سالها غفلت کرده بود، بردارند.
اما در مطالعهٔ دغدغههای ایدئولوژیک این دوستان سوالی به ذهن میرسد، در سال گذشته که رهبر انقلاب آن را سال تولید ملی نامیده بودند. کدام آپشن از فراخوان های ستاد جشنواره مردمی عمار مربوط به تولید ملی بود؟ دغدغهٔ رهبر انقلاب در نام گذاری سال خودش را نشان داد اما بازتاب این دغدغه در رفتار ایدئولوژیک دوستان ما جایی نداشت. اولویتی که رهبری تعیین کردند در چهار گزینهٔ درخواستی ارسال آثار به جشنواره عمار نبود. آن هم جشنوارهای که ماهیت و هویتش بلند کردن باری است که رهبری دستور بلند کردنش را داده و کسی جز این شیر مردان شانه زیر آن خم نکرده است.
شما چه؟ شما کدام تحصن و نشست جدی را از دوستان مذهبی و یا لیدرها ی مطرح به یاد دارید که موضوع آن دفاع و چاره یابی در رونقِ تولیدِ ملی باشد؟
ایدئولوژی ما به ما میآموزد که ما شیعه هستیم. شیعه یعنی پیرو. یعنی کسی که پایش را در جای پای امامش قرار میدهد.
لعن و نفرین دو خلیفهٔ اول و همسر پیامبر در مجالس و محافل مذهبی و ایجاد تفرقه بین برادران شیعه و سنی، دفع حد اکثری و جذب حداقلی هنرمندان و روشنفکران، هر روز تنگتر کردن حلقهٔ «مای ایدئولوژیک»، خط کشی بین خودمان و مردم، حمله به سفارت کشور انگلستان بیاذن ولایت، اقرار گرفتن از هر وزیر برای دادن رای اعتماد در خصوص اعلان موضع بر سر ماجرای انتخابات سال هشتاد و هشت، و..... اینها مشی امامان ما بوده؟ مشی علمای دانشمند ماست؟ مشی رهبر معظم انقلاب است؟
آیا مصلحت اندیشیهای شخصی، تفسیر به رای کردنها و خورده ایدئولوژیهای خلق ساعه، بیشترین عوامل دوری سبک زندگی ایدئولوژیک امروز ما از انچه باید حقیقتا سبک زندگی ایدئولوژیک ما باشد نیست؟
در این میان نقش رابطهٔ مرید و مرادی و حلقه زدن گرد لیدرهایی که هر چند سال یکبار بطلان نظریات و عملیات آنها از آفتاب روشنتر میشود، چیست؟
مرجع سبک زندگی ایدئولوژیک ما خورده لیدرها هستند یا علمای اسلام؟ ما خطوط اصلی زندگی ایدئولوژیک خودمان و به تبع دغدغههای اساسیمان را با معیار سبک زندگی علمای دینیمان میسنجیم یا با معیار لیدرهای میان مایه و یا برداشتهای شخصیمان؟
مثالها و سوالات بسیار است و وقت تنگ. گمان میکنم باید بار دیگر به چیستی، چگونگی و چرایی دغدغههای خود نگاهی بیندازیم. باید ببینیم دغدغههای ایدئولوژیک «ما» فقط دغدغههای ایدئو لوژیک ماست یا «دغدغههای ایدئولوژیک دین ما»؟.
______________________
۱/ مصباح یزدی، محمد تقی، ایدئولوژی تطبیقی، قم، مؤسسه در راه حق، ج۱، ص۳.)
۲/ همان.
۳/ خامنهای، سید محمد، مقدمه ویژگیهای ایدئولوژی اسلامی، انتشارات مؤسسه ملی، ۱۳۵۴، ص۱۹.
۴/ مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۴، ج۱، ص۲۸.
۵/ همان، ص۲۹
۶/ (سروش هدایت. جلد اول. جوادی املی. عبدالله. نشر اسرا. ص ۲۵۹)
۷/ (همان. صفحه۴۹ - ۲۵)