زمانی که در سینمای کشورمان از سینمای دینی سخن میگوییم، عمدتا کارهای به ذهنمان خطور میکند که به صورت مستقیم مفهوم یا قصهای دینی را مد نظر قرار میدهد. این رویکرد در جای خود امری نکوهیده نیست، اما اینکه تمامی تولیدات مد نظر به این روش بخواهند سینمای دینی را مد نظر قرار دهند، بحث اصلی ماست، زیرا متاسفانه در دو دهه گذشته شاهد بودیم این روش مورد توجه بسیاری از فیلمسازان داخلی قرار گرفته است. در این زمینه نیز فیلمهای بسیاری را میتوان مثال زد، ولی برای پیش نیامدن سوءتفاهم از نام بردن اسم پرهیز میکنیم.
در ادامه این مطلب برای اینکه نگاهی دقیقتر به موضوع مورد نظرمان داشته باشیم میخواهیم بر برداشتهای موفق سینمای جهان اشارهای داشته باشیم.

«فرانک دارابونت» فیلمسازی است که به موضوعات آخرالزمانی در فیلمهایش علاقه خاصی دارد. فیلمهای نظیر «مسیر سبز» و «مه» از جمله این تولیدات هستند. در این مطلب، نگاهی کوتاه به این دو کار داریم. فیلم سینمایی «مه» تولید سال ۲۰۰۷ کاری است که در آن به نوعی به جایگاه ایمان پرداخته میشود و به زیبایی تماشاگر را تحت تاثیر قرار میدهد.
شهری در معرض یک مه شدید قرار میگیرد و به واسطه این مه، اهالی شهری کوچک در یک سوپر مارکت زندانی میشوند، آنها با هشدار یکی از اعضای شهر متوجه میشوند که موجوداتی بیگانه شهر را در معرض تهدید قرار دادهاند. در چنین وضعیتی هر کس سعی میکند به نوعی جان خود را نجات دهد، اما وجود فردی به نام دیوید (توماس جین) که با فرزند کوچکش در آن فروشگاه است، باعث میشود آنها به یک وحدت رسیده تا بتوانند در مقابل موجودات اهریمنی جان خود را نجات دهند. در میان این جمعیت، زنی نیز وجود دارد که با افکار نیمه شیطانی خود میخواهد به اسم خدا و دین آنها را نسبت به هم بدبین کرده و در نهایت قربانی کند. داستان با درگیریهای مختلف پیش میرود تا جایی که دیوید به همراه پسرش و چند نفر دیگر قصد ترک فروشگاه را میکند.

زمانی که گروه چند نفره آنها به بیرون فروشگاه میروند در مسیر رسیدن به اتومبیل به چند موجود بیگانه برخورد کرده که همین اتفاق باعث کشته شدن چند نفر از آنها میشود. در نهایت ۵ نفر از آنها موفق میشوند سوار یک اتومبیل شوند و آن منطقه را ترک کنند. وقتی دیوید به خانه خود میرسد، میبیند که همسرش نیز توسط موجودات بیگانه کشته شده و مردم بسیاری نیز قربانی این موجودات شدهاند، اما تا به اینجا کارگردان با تیزهوشی حرف خود را نمیزند، بلکه در فینال پایانی کار است که تماشاگر، شوکه شده و به این باور میرسد که تنها ایمان به خداست که میتواند در مواقع بحرانی، نجاتبخش هر انسانی باشد.
حال ببینیم چگونه چنین اتفاقی در فیلم تصویر شده است. در بخش پایانی تمام سرنشینان خودرو که ۵ نفر هستند عاجز ماندهاند که چه اتفاقی قرار است برایشان رخ دهد، زیرا بنزین ماشینشان نیز تمام شده و قادر نیستند منطقه را ترک کنند. برای همین فکری شیطانی به سرشان میزند. به این نحو که با اسلحه که در اختیارشان است خودکشی کنند تا اسیر موجودات اهریمنی نشوند، اما آنها تنها ۴ گلوله دارند، پس یک نفر زنده میماند. دیوید قبول میکند که چهار نفر دیگر را کشته و در نهایت نیز، خود به دست موجوداتی که به آن شهر حمله کردهاند، کشته شود.

دیوید این کار را میکند و پسرش و سه نفر دیگر را با اسلحه میکشد و وقتی ناامید از ماشین بیرون میآید تا خود را به نحوی قربانی کرده و به دست موجودات ناشناخته کشته شود، منظرهای را میبیند که نقطه طلایی فیلم است، چون در همان لحظه میبینیم که نیروهای نظامی وارد میشوند و مردمی که نجات یافتهاند پشت ماشینهای متعدد به سوی منطقه امن برده میشوند. دیوید با دیدن این صحنه دیوانهوار فریاد میزند، چون تنها برای یک لحظه به ایمانش شک کرد و از لطف خدا غافل شد. همین غفلت نیز باعث کشته شدن پسرش به دست خود وی شده بود. در این لحظه دوربین از بالا تصویر وی را میگیرد که عاجزانه در حال فریاد زدن به سوی آسمان است.
در این سکانس موسیقی فوق العاده «مارک ایشام» نیز به کمک فیلم آمده و صحنهای فوقالعاده را رقم میزند. این فیلم تمام داشتههایش و با توجه به امتیازات فنیاش میخواهد به یک مسئله بپردازد؛ آنهم مضمون «ایمان» است. این سکانس که نقطهای طلایی فیلم است همچون پتکی به سر مخاطب فرود میآید تا وی را متوجه خود کند. درباره این فیلم همین اندازه میتوان گفت که تماشاگر با دیدنش نمیتواند آنچه را که بر شخصیت اصلی گذشته، فراموش کند برای همین به نوعی در خود نیز کنکاش کرده و به این مهم میرسد که در بدترین زمانها نیز باید از رحمت خدا غافل نبود.
دارابونت فیلم دیگری نیز با همین رویکرد (دینی) ساخته است که «مسیر سبز» نام دارد و بارها نیز از تلویزیون کشورمان پخش شده است. در این کار هم تام هنکس عهدهدار نقش اصلی فیلم بوده و رل یک زندانبان را ایفا میکند. وی در میان بند اعدامی، زندانی سیاهپوست دارد که جثهای عظیم داشته و متهم است که دو کودک را کشته. در ادامه فیلم وی متوجه میشود که زندانی مورد نظر یک معجزهگر است و در قتلهای رخ داده هیچ نقشی ندارد. تام هنکس وقتی به این باور میرسد به زندانی پیشنهاد میکند که وی را آزاد کند، اما وی قبول نمیکند و برای همین در نهایت معجزهگر اعدام میشود. سالها از این اتفاق گذشته و تام هنکس که در این «مسیر سبز» نقش پل اجکام را بازی میکند، پیر شده و در اوج کهولت هنوز نیز خود را سرزنش میکند که چرا مانع کشته شدن یک بیگناه نشده است و در روز رستاخیز چه پاسخی برای خداوند دارد.

این دو فیلم مثالی بود از نگاه سینمای جهان به موضوعات دینی، اما متاسفانه در سینمای کشورمان ما عموماً شاهد چنین کارهایی نیستیم، بلکه یاد گرفتهایم که موضوعات مد نظرمان را به سادهترین شکل ممکن بیان کنیم. برای همین هم میبینیم که عمده این کارها از جذابیت لازم بیبهره هستند و تماشاگر آنها را درک و جذب نمیکند، هر چند کارهای خوبی چون «بچههای آسمان»، «رنگ خدا» و... در این میان استثنا هستند.
در پایان این بحث باید به روی این امر متمرکز شویم که برای رهایی از معضل موجود چه راهکاری را میتوان پیشنها کرد. برای این نقصان با چند خط و یادداشت مسلماً جوابی وجود ندارد، اما به طور چکیده باید گفت که تمرکز به روی فیلمنامه و استفاده از فاکتور جذابیت دو قدمی است که میبایست در اختیار یک فیلمساز حرفهای قرار گرفته تا کار خوبی در این حوزه خلق کند. در انتها باید نکتهای را متذکر شوم آن هم واژه جذابیت است که به عنوان یکی از بازوهای موفقیت سینما از آن نام بردیم. دلیل آن نیز این است که معمولا در کارهای معناگرا ما، جذابیت فراموش میشود. فاکتوری که اصلیترین بخش سینماست و هیچ منافاتی با کیفیت ندارد.
به قلم: داود کنشلو